روزی روزگاری دوتا گرگ کوچولو با هم آشنامیشن
 یکی از گرگاااا سفید ک دختر و یکی دیگع خاکستری ک پسر بود.
اونااا ک خیلی همو دوصت داشتنو روز به روز داشتن بزرگو بزرگ تر میشدن وو داشتن به هم وابسته تر میشدن .گذشت وو گذشت تا اینکه بزرگ شدن و یه اتفاق داخل زندگیشون افتاد ک اخرش این اتفاق به پای هم پیر وو به پای هم مردن.

داستان اخرع زندگیع ما...

ک ,هم ,وو ,میشدن ,روز ,گذشت ,پای هم ,تر میشدن ,به پای ,اینکه بزرگ ,بزرگ شدن

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

bitarayanehci ftgrhtrf 94866766 mojebarank یادداشت‌های کلنگ همساده پسر heyvafamily معارف قرآن آموزش ساخت زیورآلات با ملیله کاغذی مهارت های زندگی royakhaneh